در پاسخ این پرسش می توان گفت: ادلّه و مستندات عقلی متعدّدی، برای اثبات ولایت فقیه، در آثار نوشتاری و گفتاری اندیشمندان اسلامی، به چشم می خورد که بررسی و تجزیه و تحلیل همگی آنها از عهده ی این فرصت بیرون است[2]. در اینجا، تنها به ذکر یکی از ادلّه که روشن تر و درحدّ فهم همگانی است و از اصطلاحات تخصّصیِ کلامی و فلسفی در آن استفاده نشده است، اشاره می شود. دلیل عقلی مورد نظر دارای چند مقدّمه است: 1. حکومت و اداره ی جامعه مستلزم دخالت در بخش های گوناگون زندگی مردم و ایجاد محدودیّت و تعیین مقرّرات در امور اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، نظامی و غیره است؛ مثل مقرّرات صادرات و واردات، قوانین مالیاتی، خدمت سربازی، مقرّرات ورود و خروج از کشور، قوانین مربوط به مطبوعات، تعیین مجازات و رسیدگی به جرایم، اعلام جنگ و صلح و هزاران قانون و دستور دیگر که در هر کشوری، برای ایجاد نظم و سامان بخشی به زندگی اجتماعی، ضرورت دارد. 2. إعمال حاکمیّت بر مردم و دخالت در سرنوشت ایشان، نیازمند حقّ حاکمیّت است. کسی که می خواهد، بر اموال و اَعراض و نفوس جامعه، حکم رانی کند و الزام سیاسی نماید و مردم را وادار به پیروی از اوامر خود کند، باید از چنین حقّی برخوردار باشد تا حاکمیّت و اوامر آن مشروعیّت یابد. 3. حاکمیت و ولایت بر مردم، از شؤون ربوبیّتِ تشریعیِ الهی است. خداوندی که بر سراسر جهان هستی ربوبیّت دارد و مالک حقیقی آن به شمار می رود، باید اجازه ی حاکمیّت دهد و این اذن و اجازه ی الهی، مصحّح تصرّف و دخالت در حوزه ی منافع و حقوق شهروندان است. 4. این حق و اجازه ی الهی، در مرتبه ی نخست، به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)و امامان معصوم(علیهم السلام)داده شده است، تا به تدبیر و امامت سیاسی جامعه بپردازند. 5. در عصر غیبت، که مردم از فیض حضور معصوم(علیه السلام)محروم اند و دست رسی به ایشان برای مردم ممکن نیست، با توجّه به ضرورت حکومت و نیازمندی جامعه به دولت، باید خداوند اجازه ی حاکمیّت و اجرای قوانین شرعی را به کسی که پس از معصوم(علیه السلام) اصلح از دیگران است و شایستگی بیش تری در امامت دارد، داده باشد تا ترجیح مرجوح و نقض غرض و خلاف حکمت لازم نیاید. نتیجه: با توجّه به مقدّمات بالا، عقل کشف می کند که: خداوند متعال و اولیای معصوم او، حقّ حاکمیّت و اجازه ی دخالت در امور جامعه را به کسی داده اند که از همه ی مردم در احراز ولایت و اعمال حاکمیّت سیاسی شایسته تر باشد؛ و فقیه جامع الشّرایط، همان فرد اصلح و شایسته تری است که هم احکام و مقرّرات اسلامی را بهتر از دیگران می شناسد و با اجتهاد خویش می تواند، با مراجعه به کتاب و سنّت، فرمان الهی را به دست آورد و هم با عدالت و تقوای در حدّ اعلا و اجتناب از سوء استفاده از قدرت، ضمانت اخلاقی بسیار بالایی را، برای نظام سیاسی، پدید می آورد و هم با کفایت و توان مدیریّتی بالا، در مقام تأمین مصالح جامعه و تدبیر امور مردم از هر کسی کارآمدتر است. با این دلیل، ما مشروعیّت ولایت فقیه را از راه عقل کشف می کنیم[3]. این دلیل به صورت مستقل و بدون نیاز به ادلّه ی نقلی، می تواند از راه عقل، حقّ حاکمیّت فقیه جامع الشرایط و ولایت سیاسی وی را به اثبات برساند و نشان دهد که این مدّعا که (ولایت فقیه فاقد مستند معتبر عقلی است)، عاری از حقیقت و اعتبار علمی می باشد. پی نوشتها: [1] برخی معتقدند که ولایت فقیه فاقد مستند معتبر عقلی است. ر.ک: محسن کدیور، حکومت ولایی، ص 392 و همو دغدغه های حکومت دینی، ص 165. [2] برای نمونه ر.ک: عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص 150 168. [3] ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، مقاله ی (اختیارات ولیّ فقیه در خارج از مرزها، ادلّه ی عقلی ولایت فقیه)، فصلنامه ی حکومت اسلامی، شماره ی اول، پاییز 1375، ص 90 91 و امام خمینی(رحمه الله) ولایت فقیه، ص 37 42. منبع: ولایت فقیه، مصطفی جعفرپیشه فرد، نشر مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1381).
در پاسخ این پرسش می توان گفت: ادلّه و مستندات عقلی متعدّدی، برای اثبات ولایت فقیه، در آثار نوشتاری و گفتاری اندیشمندان اسلامی، به چشم می خورد که بررسی و تجزیه و تحلیل همگی آنها از عهده ی این فرصت بیرون است[2]. در اینجا، تنها به ذکر یکی از ادلّه که روشن تر و درحدّ فهم همگانی است و از اصطلاحات تخصّصیِ کلامی و فلسفی در آن استفاده نشده است، اشاره می شود. دلیل عقلی مورد نظر دارای چند مقدّمه است:
1. حکومت و اداره ی جامعه مستلزم دخالت در بخش های گوناگون زندگی مردم و ایجاد محدودیّت و تعیین مقرّرات در امور اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، نظامی و غیره است؛ مثل مقرّرات صادرات و واردات، قوانین مالیاتی، خدمت سربازی، مقرّرات ورود و خروج از کشور، قوانین مربوط به مطبوعات، تعیین مجازات و رسیدگی به جرایم، اعلام جنگ و صلح و هزاران قانون و دستور دیگر که در هر کشوری، برای ایجاد نظم و سامان بخشی به زندگی اجتماعی، ضرورت دارد.
2. إعمال حاکمیّت بر مردم و دخالت در سرنوشت ایشان، نیازمند حقّ حاکمیّت است. کسی که می خواهد، بر اموال و اَعراض و نفوس جامعه، حکم رانی کند و الزام سیاسی نماید و مردم را وادار به پیروی از اوامر خود کند، باید از چنین حقّی برخوردار باشد تا حاکمیّت و اوامر آن مشروعیّت یابد.
3. حاکمیت و ولایت بر مردم، از شؤون ربوبیّتِ تشریعیِ الهی است. خداوندی که بر سراسر جهان هستی ربوبیّت دارد و مالک حقیقی آن به شمار می رود، باید اجازه ی حاکمیّت دهد و این اذن و اجازه ی الهی، مصحّح تصرّف و دخالت در حوزه ی منافع و حقوق شهروندان است.
4. این حق و اجازه ی الهی، در مرتبه ی نخست، به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)و امامان معصوم(علیهم السلام)داده شده است، تا به تدبیر و امامت سیاسی جامعه بپردازند.
5. در عصر غیبت، که مردم از فیض حضور معصوم(علیه السلام)محروم اند و دست رسی به ایشان برای مردم ممکن نیست، با توجّه به ضرورت حکومت و نیازمندی جامعه به دولت، باید خداوند اجازه ی حاکمیّت و اجرای قوانین شرعی را به کسی که پس از معصوم(علیه السلام) اصلح از دیگران است و شایستگی بیش تری در امامت دارد، داده باشد تا ترجیح مرجوح و نقض غرض و خلاف حکمت لازم نیاید.
نتیجه: با توجّه به مقدّمات بالا، عقل کشف می کند که: خداوند متعال و اولیای معصوم او، حقّ حاکمیّت و اجازه ی دخالت در امور جامعه را به کسی داده اند که از همه ی مردم در احراز ولایت و اعمال حاکمیّت سیاسی شایسته تر باشد؛ و فقیه جامع الشّرایط، همان فرد اصلح و شایسته تری است که هم احکام و مقرّرات اسلامی را بهتر از دیگران می شناسد و با اجتهاد خویش می تواند، با مراجعه به کتاب و سنّت، فرمان الهی را به دست آورد و هم با عدالت و تقوای در حدّ اعلا و اجتناب از سوء استفاده از قدرت، ضمانت اخلاقی بسیار بالایی را، برای نظام سیاسی، پدید می آورد و هم با کفایت و توان مدیریّتی بالا، در مقام تأمین مصالح جامعه و تدبیر امور مردم از هر کسی کارآمدتر است.
با این دلیل، ما مشروعیّت ولایت فقیه را از راه عقل کشف می کنیم[3]. این دلیل به صورت مستقل و بدون نیاز به ادلّه ی نقلی، می تواند از راه عقل، حقّ حاکمیّت فقیه جامع الشرایط و ولایت سیاسی وی را به اثبات برساند و نشان دهد که این مدّعا که (ولایت فقیه فاقد مستند معتبر عقلی است)، عاری از حقیقت و اعتبار علمی می باشد.
پی نوشتها:
[1] برخی معتقدند که ولایت فقیه فاقد مستند معتبر عقلی است. ر.ک: محسن کدیور، حکومت ولایی، ص 392 و همو دغدغه های حکومت دینی، ص 165.
[2] برای نمونه ر.ک: عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص 150 168.
[3] ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، مقاله ی (اختیارات ولیّ فقیه در خارج از مرزها، ادلّه ی عقلی ولایت فقیه)، فصلنامه ی حکومت اسلامی، شماره ی اول، پاییز 1375، ص 90 91 و امام خمینی(رحمه الله) ولایت فقیه، ص 37 42.
منبع: ولایت فقیه، مصطفی جعفرپیشه فرد، نشر مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1381).
- [سایر] اثبات عقلانی ولایت مطلقه فقیه؟
- [سایر] دلایل اثبات ولایت فقیه چیست؟
- [سایر] کدام احادیث نظریه ولایت فقیه را اثبات می کند؟
- [سایر] اثبات کنید که ولایت فقیه و وجود رهبری دیکتاتوری نیست؟
- [سایر] می خواستم فرق ولایت فقیه و وکالت و نیابت رو برام بگید نه اثبات عامیانه بلکه اثبات فقهی و تخصصی؟
- [سایر] آیا آیه 102سوره کهف ولایت فقیه رد می کند؟ در غیر این صورت مفهوم آن چیست؟ و ولایت فقیه در قرآن چگونه قابل اثبات است؟
- [سایر] آیا دلیل عقلی محض بر اثبات ولایت فقیه، از «مستقلات عقلیه» است؟
- [سایر] آیت الله بروجردی چگونه ولایت فقیه در عصر غیبت را اثبات می نمایند ؟
- [سایر] آیا از آیه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول می توان ولایت فقیه را اثبات کرد؟
- [سایر] آیا ضرورت ولایت فقیه از طریق دلیل عقلی محض نیز قابل اثبات است؟
- [آیت الله مظاهری] مسلمان باید به اصول دین اطمینان داشته باشد (1)، و در احکام غیر ضروری یا باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که اطمینان پیدا کند تکلیف خود را انجام داده است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر انسان به فتوای مجتهدی عمل کرد نمیتواند از مجتهد دیگر تقلید کند، مگر آنکه مجتهد دیگر اعلم از مجتهد اول شده باشد که لازم است به فتوای مجتهد دیگر عدول کند.
- [آیت الله مظاهری] به دست آوردن فتوای مجتهد سه راه دارد: اوّل: شنیدن از خود مجتهد. دوّم: شنیدن از کسی که مورد اطمینان است. سوّم: دیدن در رساله مجتهد.
- [آیت الله جوادی آملی] .تقلید مجتهد متوفّا در ابتدا جایز نیست؛ ولی بقای بر تقلید میت, اشکال ندارد و بقای بر تقلید مجتهد میت باید به فتوای مجتهد مطلق زنده باشد; خواه فرد به آن عمل کرده باشد یا نه. اگر مجتهد متوفّا اعلم باشد، بقای بر تقلید او احتیاطاً واجب است و اگر مجتهد زنده اعلم باشد، عدول از مجتهد متوفا به مرجع زنده, واجب است.
- [آیت الله اردبیلی] بنابر احتیاط عدول از مجتهد زنده به مجتهد زنده دیگر جایز نیست، مگر این که مجتهد دوم اعلم باشد که در این صورت عدول واجب است.
- [آیت الله اردبیلی] تقلید از میّت ابتداءً جایز نیست ولی باقی ماندن بر تقلید میّت چنانچه مجتهد میّت اعلم از مجتهد زنده باشد، واجب است. و در صورت تساوی مجتهد زنده و میت در علم، بین بقاء بر تقلید میت و رجوع به زنده مخیر است؛ گرچه رجوع به مجتهد زنده بهتر و مطابق با احتیاط است. و چنانچه مجتهد زنده اعلم از مجتهد میّت باشد، رجوع به مجتهد زنده واجب است و بقاء بر تقلید میّت جایز نیست. و باید بقاء بر تقلید میّت به فتوای مجتهد زنده باشد. و اگر کسی در هنگام عمل التزام و تصمیم به عمل به فتوای مجتهد داشته است، برای بقاء در آن مسأله کافی است.
- [آیت الله سبحانی] مجتهد و اعلم را از سه راه می توان شناخت: اوّل آنکه خود انسان یقین کند، مثل آنکه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.دوم آنکه یک عالم عادل; که می تواند مجتهد و اعلم را تشخیص دهد، مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کند، به شرط آنکه یک نفر عالم عادل دیگر با گفته او مخالفت ننماید. اجتهاد و اعلمیت به گفته یک نفر که مورد وثوق باشد نیز ثابت می شود. سوم آنکه در محافل علمی، مجتهد و یا اعلم بودن او معروف و مشهور باشد و از گفتار آنان برای انسان 1. ولی در بقاء بر تقلید میت، فرا گرفتن مسایل کفایت می کند. اطمینان حاصل شود.
- [آیت الله سبحانی] اگر مجتهد اعلم در مسأله ای فتوی دهد مقلِّد آن مجتهد نمی تواند در آن مسأله به فتوای مجتهد دیگر عمل کند ولی اگر فتوی ندهد، مثلاً بگوید احتیاط آن است که در رکعت سوم و چهارم نماز، تسبیحات اربعه یعنی سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُللهِ وَلا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَاللهُ اَکْبَر، را سه مرتبه بگویند، در این صورت مقلّد باید یکی از دو راه را برگزیند:1. به این احتیاط که به آن (احتیاط واجب) می گویند عمل کند و سه مرتبه بگوید.2. به فتوای مجتهدی که پس از وی (اعلم) به شمار می رود عمل نماید. پس اگر او یک مرتبه گفتن را کافی بداند، می تواند یک مرتبه بگوید.
- [آیت الله شبیری زنجانی] انسان نمیتواند برخی از مسائل را از یک مجتهد و برخی دیگر را از مجتهد دیگر تقلید کند، ولی اگر یکی از مجتهدین در یک باب از احکام - مثلاً در باب نماز - از دیگران اعلم باشد و مجتهد دیگر در باب دیگر - مثلاً روزه - اعلم باشد، باید در احکام نماز از مجتهد اول و در احکام روزه از مجتهد دوم تقلید کند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] حقیقت تقلید در احکام، استنادعملی به دستور مجتهد است، یعنی انجام اعمال خود را موکول به دستور مجتهد کند.